اعتراض آمنه بهرامی به آزادی عامل اسیدپاشی به صورتش

«خواستگار اسیدپاش آمنه از زندان آزاد شد» این خبری بود که هفتههای
گذشته درصدر مهمترین خبرهای حوادث روزنامهها قرار گرفت و حادثهنویسان
را به تکاپو انداخت تا علت آزادی جوانی را که 8 سال قبل، زیبایی و بینایی
را از دختری بیگناه گرفته بود جویا شوند جوان اسیدپاش پس از محاکمه در
دادگاه کیفری استان تهران به حبس، تبعید و پرداخت دیه محکوم شده بود اما در
حالی از زندان ازاد شد که آمنه میگویند «هنوز دیهاش را دریافت نکرده است
و به این حکم اعتراض دارد»
علی جمشیدی مسئول واحد اجرای احکام دادسرای
امور جنایی تهران درباره میگوید: «طبق رأی شعبه 71 دادگاه کیفری استان
تهران، مجید به لحاظ جنبه عمومی جرم به تحمل 10 سال حبس محکوم شده بود اما
در عید فطر، مشمول عفو قرار گرفت و یکسوم از محکومیتش کاسته شد. به این
ترتیب مجازات حبسش به پایان رسید و او چند روز قبل از زندان آزاد شد.
چند هفته قبل درخصوص آزادی جوان اسیدپاش از زندان منتشر شد. توجه واکنشی نسبت به این خبر نشان دادی؟
هنوز
دیهای به من پرداخت نشده است و من به آزادی مجید اعتراض دارم. نباید پسر
اسیدپاس آزاد میشد. طبق رای دادگاه دیه دست و صورتم حدود 107 میلیون تومان
است. این مبلغ به جز دیه چشمانم است که به من پرداخت نشد. مجید در حق من
جنایت کرده است و نباید به این سادگی آزاد شود آزادی او خطرناک است و ممکن
است دوباره دست به کار خطرناکی بزند. من به این حکم اعتراض دارم. چند روز
قبل از آزادی مجید از طرف واحد اجرای احکام دادسرای جنایی با من تماس
گرفتند و گفتند به دادسرا بروم تا دیده را بگیرم. من هم همراه مادرم به
دادسرا رفتم. مسئول اجرای احکام گفت: «دیه تو 50 میلیون تومان است. دیهات
را بگیرد و تمامش کن. این خیلی کمتر از حقم بود. طبق قانون، دیه اعضای بدن
جز به جز محاسبه میشود مثلاً دیه چشم برابر دیه کامل یک انسان است. مسئول
اجرای احکام گفت دیهات را بگیر اما من گفتم با 50 میلیون تومان فقط یک
هشتم حق من است.
اما من گفتم آدم جانی که نباید عفو شود. نمیدانم
چرا با من اینطور برخورد میشود. مجید با اسیدپاشی امنیت من را سلب و به
آرامش و زندگیام تجاوز کرده است. چنین فردی نباید عفو شود. گفتم این کار
شما عادلانه نیست. مسئول دادسرا قبل از اجرای حکم چند مرتبه از من خواسته
بودند که رضایت بدهم. دلیلی ندارد چون من زندگی شرافتمندانهای دارم از حقم
اجتماعی ام بگذرم. من دیه را برای معالجه چشمانم احتیاج دارم. من به قانون
احترام میگذارم و این حق را هم قانون به من داده است و حالا هم باید
قانون اجرا شود افرادی هم که در دادسرا بودند گفتند «آمنه حقت را بگیر.
روایت 75 ساعته زندگی آمنه بهرامی
روایت 75 ساعته زندگی آمنه بهرامی / خاطرات قربانی اسید پاشی در راه ترجمه به زبانهای دیگر.

هانیه توسلی:آمنه بهرامی همکلاسی من بود/عکس

هانیه توسلی یکی از بازیگران فیلم «دهلیز» درباره آمنه بهرامی، دختری که روی صورتش اسید پاشیدند و مجرم را در نهایت بخشید، گفته است: «بخشش فردی که عزیزی را از تو گرفته است، عزیزت را کشته است حال چه اتفاقی چه با قصد و نقشه سخت است. داستان آمنه بهرامی دختری که در زندگی حقیقی خارج از فیلم و قصه قربانی خشم یک خواستگار ناکام شد و اسید چهره او را ویران کرد. سال ها در روزنامه ها چاپ شد و در نهایت بخشش آمنه. او عامل ویرانی زندگیش را قصاص نکرد، بخشید. روزی که خبر بخشش مجرم پرونده آمنه را شنیدم، چندان خوشحال نشدم شاید برای اینکه آمنه همکلاسی دوران دبیرستانم بود. چهره زیبایش مقابل چشمانم است، مجرم آن پرونده نه یک مرتبه بلکه هر روز زندگی آمنه را کشت ولی او فردی را که چشمانش را نابینا و صورتش را ویران کرد، بخشید؛ بخششی که مرا ناراحت کرد. بخشیدن قدرت بزرگی می خواهد که هر فردی ندارد.»
درخواست «آمنه بهرامی» از روحانی

آمنه بهرامی، دختری که قربانی اسیدپاشی شده و با بخشیدن جوانی که او را کور کرده بود، تحسین همگان را برانگیخت از رئیسجمهور جدید خواست قربانیان اسیدپاشی را تحت حمایت دولت درآورد.
آمنه در تشریح آخرین وضعیت
پروندهاش گفت: بعد از اینکه در صورتجلسه تنظیم رضایت من
اشتباه شد، نامهای به حجتالاسلام محسنیاژهای دادستان کل کشور نوشتم و
از او خواستم اجازه ندهد حق من از بین برود. او نیز دستور پیگیری ویژه
پرونده را صادر کرد و گفت باید رضایت آمنه مطابق آنچه گفته است جلب شود.
من گفته بودم برای قصاص گذشت میکنم و دیه کامل یک انسان را میخواهم و
نباید دیهای کمتر به من بدهند. از آنجا که من قدرت دیدن ندارم در
صورتجلسه آمده بود آمنه گذشت کرده است و همین را مبنا قرار دادند. وقتی
بارها گفتهام را تکرار کردم، گفتند چون موضوع رضایت صورتجلسه شده
نمیتوانند آن را تغییر دهند. من سرانجام به آقای اژهای پناه بردم و او
نیز بسیار به من کمک کرد و از دادستان تهران خواست تا به این موضوع رسیدگی
کند. هر چند روند رسیدگی بسیار طولانی شد اما آنطور که من فهمیدم دادستانی
به دنبال راهی است تا این اشتباه اجرای احکام را جبران کند. سرانجام به من
گفتند آنچه میخواهم را به صورت مکتوب بنویسم و به آنها بدهم تا رسیدگی
کنند.
برای خواندن مطالب بیشتر بر روی ادامه مطلب کلیک نمایید.....
نامه تکان دهنده خواهر "آمنه بهرامی"
شما از دور در حال تماشای جریانی هستید که اصلاً درک و فهمش برایتان دشوار
است؛ فقط خواندهاید. ندیدهاید. «جرم» را در کتاب میبینید و از تاثیر آن
بر زندگی، توانایی، سرنوشت و به طور کلی آینده، درکی ندارید. سخن گفتن چه
زیبا و ساده است وعمل کردن چه دشوار. اگر به جای خواهرم بودید جز قصاص
نمیخواستید. کما اینکه او به حبس ابد راضی است؛ اما به عملی شدن آن
امیدوار نیست. پس بهتر میبیند دست دراز مردسالار و مغرور مجید را با قصاص
از تجاوز و آسیب مجدد به او کوتاه کند.
در ضمن، آمنه نه «ناموس»
مجید بوده و هست و نه دیگری؛ حتی پدرش و برادرانش. پدرم همیشه از این الفاظ
دوری میکرد و ما را با اندیشه برابری و دور از تعصبات، ناموس و هرآنچه
جامعه مردسالار علاقهمند به نامگذاری آن است تربیت کرده. ما آموختیم به
«کرامت انسانی» خود و دیگری احترام بگذاریم. لغت «ناموس» شما برایم
تهوعآور و مشمئزکننده است. متاسفم که اینگونه سخن میگویم. اینها امروز
در فرهنگ لغت لمپنها یافت میشوند نه در اذهان زنان و مردان آزاداندیش که
در پی آزادی و آزادگی رنج میبرند و رد پای جهل و ظلم را بر سر و صورت خود
میبینند. اگر جهت جدب مخاطب نوشتهاید مسئله دیگری است.
آیا شما
تضمین میکنید، اگر مجید موحدی بدون قصاص آزاد شد، خواهر من و خانواده ما و
من که شاکی اولیه بودم در امان خواهیم بود؟ شما درمان آمنه را که خانواده
موحدی هیچ بخشی از آن را نپرداختند و زحمت تهیه پولش را هم به خود تحمیل
نکردند به شکل واقعی و جدی نمیبینید؟ شما میدانید هر عمل آمنه با وجود
تخفیفها چقدر هزینه برداشته است؟ هر عمل، دو الی هفتهزار یورو. به آن
اضافه کنید هزینه انواع داروها و پمادها و کرم ها را؛ آن هم چندبار در طی
روز. روزی که آمنه به تنهایی برای دوشگرفتن رفت و کاسه چشمش را خالی یافت
وغش کرد، شما کجا بودید؟
آمنه قوی است؛ بسیار قوی. جلوی ما نه گریه
کرد نه ناله، نه شکایت. همیشه به همه دلداری داد. حقش نیست که به
انتقامجویی و سنگدلی متهم شود و قضاوت ناعادلانه و سرخوشانه جهت بذل توجه
به دیگری. وقتی از موضوعی سخن میگویید اول بسیار فکر کنید. این قصه نیست.
حقیقتی است که واقع شده و سرنوشت و زندگی ما را واژگون کرده است. پرستاری
شبانهروزی، انتظار و دلواپسی همیشگیِ بدتر شدن اوضاع جسم و جانش، محو شدن
چشم و ابرو و گونه و از فرم افتادن لب و گونه و این پرسش همیشگی از من که
الان خیلی زشتم؟ و من چه داشتم بگویم به خواهرکم. راست یا دروغ یا تعارف؟
تا
به حال جای من بودهاید که از زیبایی خود و سلامت خود شرمگین شوید؟ نه!
اما من هر روز خجالت کشیدهام که زیبایی معمولیام را دارم، که هنوز
میبینم و خواهر کوچکترم نمیبیند. احساس گناه و خجالت و شرمندگی کردهام
سالها.
وقتی خواهرم میپرسد کسی یا اتاقی یا فضایی، چه شکلی یا
چگونه است، از درد به خودم می پیچم. وقتی هنگام راه رفتن به در و دیوار
میخورد و هر که به او تنه میزند عذر میخواهد که نمیبیند، من رنج میبرم
اما سکوت میکنم. وقتی تنها و سرگردان- در اوایل که سعی داشت با عصا راه
برود- میماند، دنیا بر سرم آوار میشود و دلم میخواهد نباشم و محو شوم؛
اما شاهد اینها نباشم. شما از رنج حرف میزنید و ما آن را بردهایم.
وقتی
با همه ادبی که آموخته بودم مجبور بودم با دیگران تند برخورد کنم که از
جملات مایوسکننده در برابر آمنه و مادر و پدر و خواهر و برادران کوچکترم
خودداری کنند، نمیدانید چه رنجی بردم. نمیدانید که وقتی مردم با دیدن
آمنه نوچنوچ راه میانداختند و با وجود نگاه تند من هنوز به ایجاد رعب و
وحشت ناشی از همین حرکت به ظاهر ساده در دل خواهرم در راهروهای بیمارستان
«لبافی نژاد» ادامه میدادند، دلم فرو میریخت و با حرکات دست و گاه
آمرانه، آنانی را که نمیشناختمشان به سکوت فرا میخواندم؛ چه رنجی
میبردم از این همه التهاب وهیجان های یکسره منفی.
یادم میآید
روزی که برادرم بعد از سه ماه دوری از خانه و خدمت در اطراف شیراز، بیخبر
به خانه آمد تا غافلگیرمان کند، چه بد غافلگیر شد. برادر دیگرم که در شوک و
سکوت ناظر بود و ناباورانه فقط نگاه میکرد. صبحی که پلک آمنه افتاده بود و
چشم سوخته بیرون مانده بود و مادر و برادرم در جایشان بیحرکت مانده
بودند، هیچ یک از ما جرئت نداشتیم به چشم آمنه دست بزنیم؛ میترسیدیم چشم
سوخته هر آن بیرون بریزد؛ ولی کسی باید جرئت میکرد و پلک را بالا میکشید و
روی چشم میگذاشت و من این کار را کردم و هنوز هم دلم از یادآوری آن لحظه
و لحظههای مشابه و گاه بدتر و وخیمتر میلرزد. برای پرسشهای برادرم که
میپرسید چرا مثل مرغ پرکنده دور خودش میچرخید و تاب میخورد و ایستادن و
نشستن را تاب نمیآورد، هیچ جوابی نداشتم؛ و چه خوب که آمنه نبود تا گریه
دست جمعی ما چهار خواهر و برادر را ببیند. او رفته بود برای پانسمان و بعد
از آن گریه بود که ما قول دادیم جلوی آمنه صبور باشیم و او را بخندانیم و
امیدوار کنیم .
ت و ج ه
توجه....
من عادل جمشیدرخ هستم و با کمک آقای علی فاتحی این سایت رو آماده کردیم برای کمک به آمنه بهرامی.این سایت تنها سایت معتبر برای دریافت شماره حساب آمنه می باشد لذا از سایت های دیگر برای دریافت شماره حساب اقدام نفرماید.دوستان عزیز می توانید نظرات خود را در این قسمت ارائه دهند.با آرزوی بهبودی آمنه بهرامی.......
نظرات شما باعث دل گرمی آمنه عزیز خواهد شد. لطفا نظرات خود را در مورد بخشش آمنه بدهید.....
بخشش
خانم بهرامی روز یکشنبه (۹ مرداد ۱۳۹۰) به خبرگزاری ایسنا گفت، «به چهار دلیل امروز از اجرای حکم مجید منصرف شدم. اول به خاطر اینکه خداوند در سوره نوح که درباره قصاص سخن به میان آورده در پایان آن به بخشش توصیه کرده است و بخشش را بسیار بزرگتر از قصاص دانسته است و من نیز خواستم کار بزرگتر را انجام دهم.»
آمنه بهرامی میگوید، «هفت سال تلاش کردم تا بتوانم اجرای حکم قصاص را بگیرم و ثابت کنم که اسیدپاشی حکمش قصاص است اما امروز گذشت کردم. این حق من بود. شاید فردا کسی گذشت نکند.»
به گفتهی آمنه دومین دلیل عدم اجرای قصاص نگاه جهان به کشورش بود. وی افزود: «چرا که به نظر میرسید همه کشورهای جهان منتظر بودند ببینند ما چه میکنیم.»
آمنه بهرامی سومین دلیل عدم اجرای قصاص را دو عزیز و خانوادهاش معرفی کرده و گفته است: «به خاطر دو عزیزی که خیلی دوستشان دارم و خانوادهام از این قصاص گذشتم. برای آرامش خودم که چهارمین دلیل بود تصمیم گرفتم تا این کار را انجام ندهم.»
آمنه در پایان این گفتوگوی خود با خبرگزاری ایسنا تاکید کرده است: «احساس بسیار خوبی دارم. خوشحالم که چنین کاری کردم. پیش از اجرای قصاص مجید به من فحاشی میکرد، اما زمانی که او را بخشیدم به دست و پایم افتاد و طلب بخشش کرد. بسیار خوشحالم که امروز در این شرایط قرار دارم.»
عفو بینالملل در ماه مه گذشته و در آستانه موعد نخست اجرای حکم قصاص، از دستگاه قضایی ایران خواسته بود که از قصاص مجید موحدی، مجرم این پرونده جلوگیری کند. این سازمان حقوق بشری «کور کردن موحدی از طریق چکاندن اسید در چشمانش» را «مجازاتی غیرانسانی و غیرقابل قبول» خوانده بود. سخنگوی عفو بینالملل تصریح کرد که «مقامات جمهوری اسلامی با التزام به قوانین بینالمللی موظفند از اجرای حکم قصاص جلوگیری کنند».آمنه بهرامی به همراه مادر و خواهرش امروز به محل بیمارستان دادگستری آمد تا حکم قصاص مردی را که به صورت او اسید پاشیده و باعث ناببیناییاش میشود را اجرا کند که توسط خبرنگاران متوجه تعویق اجرای حکم میشود . در این تصویر او و مادرش را میبینید که در حال نشان دادن حکم قوه قضاییه به مردمی هستند که آمده بودند تا شاهد اجرای حکم باشند.
دیدار آمنه بهرامی با احمدی نژاد (+عکس)
رییس جمهور تصمیم فداکارانه و سرشار از ایثار آمنه بهرامی را کاری بزرگ و ارزشمند دانست و گفت: گذشت و کار فداکارانهای که روی داد، برای ما و ملت ایران باعث افتخار است و موجب شد تا بسیاری از افراد از این کار درس گرفته و متحول شوند.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی ریاست جمهوری دکتر محمود احمدینژاد شامگاه چهارشنبه در دیدار آمنه بهرامی فردی که اخیراً در اقدامی فداکارانه از قصاص عامل اسیدپاشی به وی گذشت کرد، ضمن ابراز امیدواری از اینکه این گذشت آنچنان تاثیری در دلها بگذارد که دیگر کسی به سراغ اینگونه اقدامات قبیح نرود، گفت: هر خوبی که در دنیا باقی میماند حاصل فداکاری و گذشت است و همواره کسانی از زندگی و افراد خانواده خود گذشتهاند تا ارزشها در جامعه باقی بماند.
دکتر احمدینژاد خاطر نشان کرد: همه باید یاد بگیرند که یکدیگر را دوست داشته باشند چرا که دشمنیها و کینهورزیها بخاطر سیطره شیطان بر انسان بوجود میآید.
رییس جمهور ملت ایران را بهترین مردم دنیا دانست و گفت: دشمنان و شیاطین همواره از روحیه گذشت و فداکاری ملت ایران و اینکه این ملت یکدیگر را دوست دارند، ناراحت و عصبانی هستند.
آمنه بهرامی نیز که به همراه خانواده خود در این دیدار حاضر شده بود، ضمن ارائه گزارشی از روند درمان خود، انگیزههای فردی و اجتماعی گذشتن از حکم قصاص را نیز با رییسجمهور در میان گذاشت.
به نام حق
آمنه ، چشم انتظار كمك هاي انسان دوستانه نيكوكاران است...
وضعيت بحراني دختري كه قرباني اسيدپاشي شد ........
سرگذشت آمنه بهرامي نوا
صادره از تهران - متولد 7/7/1356- فوق ديپلم الكترونيك- دانشكده واحد اسلام شهر-
آمنه بعد از فارغ التحصيل شدن در رشته الكترونيك مشغول به كار مي شود، شايان ذكر است كه قبل از تحصيل هم مشغول به كار بوده است و همواره به خانواده كمك مي كرد. در سال 1383 از طريق تماس تلفني يكي از همكلاسي هايش متوجه شد كه يكي از بچه هاي سابق دانشگاه به او ابراز علاقه كرده و از وي خواستگاري كرده كه بعد از پرس و جو متوجه مي شود كه آن شخص 4 سال از خودش كوچكتر مي باشد و هيچ وجه مشتركي با هم ندارند و جواب رد مي دهد از همان موقع مزاحمت هاي تلفني شروع مي شود و حتي مادر آن شخص تلفني با آمنه صحبت مي كند كه او مجددا مي گويد نه و فرد ايده آل من با توجه به سن و اخلاقيات پسر ايشان نمي باشد، منتهي مدت ها اين فرد تلفني با التماس و تهديد مي خواست به خواسته اش برسد كه حتي يكبار تهديد كرده بود كه بلايي سر او مي آورد اگر جواب نه بگويد، كه البته آمنه سعي مي كرد توجه نكند و شايد با كم محلي دست از سرش بردارد كه بالاخره متأسفانه در 12 آبان 1383 مصادف با شب نوزدهم ماه مبارك رمضان حادثه بسيار تلخي رخ داد در حالي كه آمنه عازم رفتن به خانه از محل كار مي شد در پارك روبروي بيمارستان رسالت واقع در زير پل سيد خندان به يكباره مورد حمله قرار گرفت و در يك لحظه آن پسر را ديد كه ظرفي در دست دارد و محلول محتوي آن ظرف را سريع به روي صورت او ريخت و پا به فرار گذاشته كه آمنه بعد از چند ثانيه دچار سوزش زياد و درد وحشتناكي مي شود كه با داد و فرياد، مردم به سوي آمنه و او را به بيمارستان رسالت رسانده صورت او را مي شويند ولي موفق به بازكردن چشم هايش نمي شوند و او را به بيمارستان مطهري منتقل مي كنند و بعد از ساعتي به بيمارستان لبافي نژاد. متأسفانه آسيب رسيده به چشم ها و صورت به قدري زياد است كه تاب و توان را از او گرفته و قادر به ديدن تصاوير به صورت واضح نبود و چندين بار چشم هايش را مورد عمل جراحي قرار مي دهند ولي موفقيتي حاصل نمي شود، پوست او هم كه بدتر. حدود 2 روز بعد آن پسر سنگدل دستگير مي شود ولي چه فايده؟ آمنه چند ماهي در بيمارستان بستري مي شود پزشكان عزم جزم مي كنند تا بتوانند كمكي به او بكنند ولي آسيب اسيد روز به روز بر چشم او تأثيرات بدي مي گذاشت به طوري كه تمام كره ي چشم و رگ هايش را كوچك كرده و از ميان برده بود كه بعد از چند ماه مرخص مي شود و از نظر ديدن قطع اميد مي كنند پوست او هم كه روز به روز عمق سوختگي اش بيشتر مي شود. در اين مدت هركس هر كمكي از او بر مي آمد براي وي انجام مي داد بالاخره بعد از چندين ماه مرخص شد و به خانه آمد ولي با چشم هاي بسته كه درد و سوزش زيادي داشت و صورت و دستي سوخته دكترها گفتند در ايران براي چشم او كاري نمي شود كرد و در كشور
اسپانيا شهر بارسلونا كه در زمينه ي چشم تخصص زيادي دارند شايد بتوان كاري كرد. و هزينه رفتن به آنجا مشكل ساز بود،
خانواده آمنه چند ماه كوشش فراوان كردند و در اواخر سال 83 خواهر آمنه توانست مجوز خروج آمنه از كشور و پول بليط رفت به آن جا را از وزارت بهداشت تهيه كند.
مقداري هم اطرافيان پول فراهم كردند و در فروردين 84 آمنه به همراه خواهرش راهي كشور اسپانيا شدند پس از رسيدن به آنجا بعد از معاينات فراوان دكترهاي آمنه اعلام كردند كه اگر زودتر مي آمد ممكن بود زودتر به نتيجه برسند و الان زمان زيادي بايد صرف شود. چشم چپ وي كه در ايران مي خواستند تخليه كنند و هنوز هم بخيه شده بود را گفتند به علت اينكه كره ي چشم كوچك شده فعلا دست نمي زنند. و چند هفته بعد چشم راست او را عمل كردند ولي گفتند فعلا بايد بسته باشد در چند ماه چون آمنه پلك نداشت و تمام پلك او سوخته بود چندين عمل جراحي روي او انجام شد كه از بدنش پوست مي گرفتند و بر چشم او پيوند مي زدند كه پلك درست شود. دوبار ديگر هم چشم راست را عمل كردند بعد از يكسال حدود 35% بينايي خيلي ضعيف حاصل شد ولي به علت هزينه ي بالا عمل ها كه آمنه توان پرداخت پول هاي آنان را نداشت و دائم به آنها بدهكار مي شد و هزينه داروهاي چشم بسيار بالا بود كه تا پولي تهيه مي شد براي آن زمان دير مي شد و همزمان بنيه ي جسماني اش را بر اثر اين عمل ها و تزريق داروهاي مسكن تحمل درد از دست داده بود. بر روي چشم او اثر خوبي نمي گذاشت من خودم هر وقت با او صحبت مي كردم از درد مي ناليد و ديگر توان تحمل نداشت ولي هميشه از خدا مي خواست كه به او توان بدهد.
با همان 35% بينايي انگار دنيا را به او داده بودند. بعد از مدتي چون هزينه ها بالا و تغذيه هم نامناسب بود و روحيه وي خراب دوباره فشار چشم او بالا رفت و بينايي يه صفر رسيد و دكترها به او تأكيد كردند كه بايد استراحت مطلق داشته باشد و روحيه اش را بالا ببرد و دائم تحت نظر دكترها باشد اما مگر مي شود با اين همه درد در تنهايي و نديدن روحيه اي را حفظ كرد حدود يكسال ديگر سپري شد و دوبار ديگر چشم هاي او را عمل كردند و چندين بار تا مرز نور ديدن پيش رفت و حدود چند ماه پيش پوست صورت او را عمل كردند و سلولهاي بنيادي را تزريق كردند تا پوست زيرين ترميم شود. كه البته تا 3 نوبت ديگر مي بايست پوست وي عمل شود. و در مورد چشم ها تا 3 سال ديگر تاريخ دادند كه زمان مي برد تا نتيجه اي حاصل شود. و الان در حال حاضر آمنه در پانسيوني دانشجويي در شهر بارسلونا به سر مي برد كه به او مهلت دادند كه بايد هرچه سريعتر آن جا را تخليه كند.
البته مردم شهر آنجا ديگر او را مي شناسند و تا الان نسبت به او كمك هاي زيادي كردند تا الان ياري خداوند و كمك هاي مردم ايران و اسپانيا او را ياري كرده و تا الان دوام آورده است. در حدود يك ماه ديگر عمل جراحي ديگري روي پوستش دارد در مورد چشم هايش هم همين طور الان به سختي روزگار مي گذراند بدون ديدن در تاريكي مطلق با درد زندگي مي كند او هنوز كه هنوز دردهاي فراواني دارد بر اثر خوردن داروهاي مسكن قوي در اين 3 سال معده اي او هم ناراحتي پيدا كرده و تحت مداوا مي باشد هزينه ها در آن جا بسيار بالاست او مي بايست داروهاي چشم خود را به موقع تهيه كند ولي به خاطر نبود پول به موقع گاهي آنقدر دير مي شود كه دوباره بر مي گردد سرجاي اول و همان دردها. او با صرفه جويي روزي يك وعده غذا مي خورد تا دچار بي پولي نگردد ولي آنقدر داروها گران است كه راه به جاي نمي برد در اين جا اين سوال مطرح كه آن جوان با ندانم كاري خودش چه بلاي وحشتناكي را بر سر آمنه و خانواده اش آورده است. مادر آمنه 3 سال است كه عملا زندگي اش فلج شده او نان آور خانواده است كه به سختي روزگار مي گذراند و در غم فرزندش و درد و رنج او زحمت هاي فراواني كشيده و به هر كجا كه مي شده و مي توانسته سر زده است ولي آن قدر گرفتار و بدبخت بيچاره زياد است كه در اين مملكت كه به هركس كه برسي تعدادي ديگر مي مانند خدا بايد ياري كند همه چيز در دست اوست در اين جا با تشكر از تمام كساني كه در اين مدت به آمنه كمك كرده اند و او را ياري داده اند شايان ذكر مي باشد كه او الان در وضعيت بدي به سر مي برد و نيازمند كمك و ياري مي باشد تمام سعي و تلاش او اين است كه بعد از تحمل اين همه درد و رنج بتواند حداقل بينايي يك چشم به او برگردد و اين مستلزم اين است كه از نظر مالي هم دستش باز باشد از تمام كساني كه توان كمك به او را دارند استدعا مي نمايد كه او را ياري دهند تا بتواند به مقصود خود برسد واقعا خيلي سخت است به اين شكل زندگي كردن كه بدون هيچ گناهي به دست شخصي سنگدل نعمت سلامتي و ديدن از آدم گرفته شود و جواني آدمي در درد و رنج و غصه و افسوس سپري گردد. و اي كاش كه قانوني تصويب مي شد كه مي توانست به كل جلوي اين قسم جنايات را مي گرفت كه اين طور با زندگي كسي به راحتي بازي نكنند و در اين طور مواقع خداوند متعال همه ي انسان ها را مورد آزمايش قرار مي دهد كه نظاره گر اعمال ماست كه بايد به مدد و ياري همنوعان خود بشتابيم تا از اين آزمون سربلند بيرون بياييم چرا كه هركس در اين دنيا دست ياري به سوي هم نوع خود دراز كند خداوند او را قرين رحمت خود قرار مي دهد. با آرزوي سلامتي براي كساني كه از اين موضوع مطلع مي گردند اميدوارم كه هيچ انساني محتاج و نيازمند كسي نباشد و در سلامتي به سر ببرد و الان آمنه نيازمند ياري شما عزيزان است. او را دريابيد خداوند نگهدارتان باشد.
ومن الله توفيق
کمک به آمنه
بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند
چوعضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
شماره حساب آمنه بهرامی نوا---دراسپانیا
Account holder:ms.amaneh bahrami nava
Account holder :ms.amaneh bahrami nava
Bank name: La Caixa
Bank address: Barcelona, spain
Iban: ES63 2100 3017 0821 0287 5810
SWIFT code: caixesbbxxx
Telephone no: 0034-932374961
شماره حساب آمنه بهرامی نوا---درایران
343384203 بانک تجارت شعبه شهید همت بنام آمنه بهرامی نوا
| ||
شماره کارت |
شماره حساب |
نام بانک |
6037 6910 7609 1636 |
0312 7898 5800 2 |
بانک صادرات |
6037 9910 8208 2565 0305357026000 |
0305 3570 2600 0 --------------------------------- |
بانک ملي قرض الحسنه بانک ملی |
تمامی حساب ها به نام سركار خانم آمنه بهرامي نوا می باشد |
با هم برای آمنه دعا میکنیم که هرچه زودتر با کمک هموطنان عزیزمان خوب شود و به ایران باز گردد.
Email Facebook: http://facebook.com/ameneh.bahrami
عکسهای آمنه بهرامی
برای دیدن عکسها بر روی ادامه مطلب کبیک کنید.....
سرگزشت آمنه
سرگزشت آمنه بهرامی نوا
برای خواندن سرگزشت آمنه بر روی ادامه مطلب کلیک کنید...
http://video.google.com/videoplay?docid=7249908416559618252 **ویدئو**
بروز شده ......